گزیدهای از دفترچه خاطرات
آنچه از نظرتان خواهد گذشت گزارش مختصری است از برداشتهای مکتوب این شهید عزیز در جریان اردوی چند روزه جهاد سازندگی به مناطق جنگی و جنگ زده که به خاطر آشنائی اعضاء شوراهای اسلامی با مناطق جنگی و درک و لمس ماهیت حسینی و یزیدی رزمندگان اسلام و متجاوزین بعثی صهیونیستی و حامیان و همپیمانانشان صورت گرفته است.
اشاره به اوج تحول
امید است با مطلع شدن از این حقایق که با چشم خویش مشاهده کردیم همگی قدری به خود آئیم و از هیچ ایثار و گذشتی نسبت به این مسئله دریغ نورزیم.
در بستر اعزام
در تاریخ ۱۳۶۱/۰۷/۰۱ هجری شمسی از گناباد حرکت کردیم. ساعت ۲ بعد از ظهر به مشهد مقدس رسیدیم پس از زیارت مرقد مطهر هشتمین اختر فروزان آسمان امامت و ولایت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) و خداحافظی با آن قائد غریب و شهید با ۳ ماشین روانه آبادان شدیم. نزدیکیهای اذان صبح سوم مهرماه به اهواز رسیدیم و نماز صبح را در جمع تعدادی از برادران روحانی، بسیجی و سرباز خواندیم.
مشاهدهها و ارزیابیها
در راه آبادان به تانکهای منهدم شده و از کار افتاده عراقی برخوردیم. مزدوران و جنایتکاران رژیم بعثی صهیونیستی صدام جانی راهآهن را خراب نموده و سنگرهای زیادی درست کرده بودند، آخر آنها به گمان و خیال باطل خود در نظرداشتند سالها در سرزمین ما جا خوش کنند! اما امروزه رزمندگان قهرمان و جان بر کف ما آنها را برای همیشه از خواب و خیال تجاوز و جنایت بدر آوردهاند و هر روزه تعدادی از آنها را که هنوز بر کفر خویش باقی هستند به جهنم میفرستند و اینست پایان سرنوشت هر متجاوز ملحدی که اندیشه تجاوز به ممالک و نوامیس ملتهای دیگر را در سر بپروراند.
با رسیدن به آبادان به خوبی تشخیص دادیم متجاوزین چه جنایاتی مرتکب شدهاند، چه خرابیهائی به بار آوردهاند و چه خانهها و مغازههائی ویران کرده بودند! به جز اشخاص مستضعف و محروم کسی در شهر نمانده بود و از ثروتمندان خبری نبود! اینجاست که انسان به یاد سخنان پیامبر گونه امام امت میافتد آنجا که میفرمایند: «شما امروز هم که ملاحظه میکنید اینهائی که در جبههها الان دارند جانفشانی میکنند اینها از کدام طبقه هستند شما اگر پیدا کنید در تمام اینها یک نفری که مال آن اشخاص باشد که دارای سرمایههای بزرگ هستند آن اشخاصی باشد که در سابق دارای قدرتهائی بودهاند اگر یک نفر از آنها پیدا کردید این محتاج به اینست که از ما مژدگانی بگیرید ولی میدانم که پیدا نمیکنید» و یا آنجائی که میگویند: «من شما طبقه گودنشینان را از آن کاخنشینان بالاتر میدانم اگر آنها لایق این باشند که با شما مقایسه بشوند یک موی شما بر همه آن کاخنشینها و آنهائی که در این انقلاب هیچ فعالیتی نداشتند بلکه کارشکنی هم تا آن اندازه که میتوانستند میکردند و الان هم هر مقدار که بتوانند میکنند یک موی شما بر همه آنها ترجیح دارد بلکه مقایسه یک موی شما با آنها نباید صحیح باشد»
به مقر فرودگاه که قبلاً مدرسهای بود و اکنون به اردوگاه هجرت معروف است رفتیم در آنجا برادران به چند گروه تقسیم شدند که ما جزء گروه پنجم بودیم، از برادران بیرجند و اهل درگز هم چند تائی با ما بودند کلاسهای عقیدتی و اسلحهشناسی برای ما گذاشتند. گلوله های توپ متجاوزین بعثی صهیونیستی شبانهروزی بر آبادان قهرمان میبارید نماز جماعت و جمعه در این شهر به امامت حجةالاسلام جمی برگزار میشد و ما هم شرکت میکردیم.
در سومین روز اقامتمان در شهر مقاوم آبادان به سپاه پاسداران انقالاب اسلامی رفتیم و به خیانتهای بنیصدر خائن پی بردیم. در عملیات ثامنالائمه به فرمان فرمانده کل قوا خمینی روح خدا حصر آبادان شکسته شد و از خطر بزرگی که دشمن میخواست بر آن تحمیل کند رهائی یافت. خاکریزهای بزرگی از صدامیان مزدور بر جای مانده بود، در آن محل برادران پاسدار با تانکهای به غنیمت گرفته شده، نمایش جنگیای را اجرا نمودند که حیرتانگیز بود! شب هنگام در سپاه پاسداران سپاهی وبسیجی به دعا مشغول شدیم وبه راز و نیاز با معبود یکتا پرداختیم.
ششم مهرماه که مصادف با عید سعید قربان بود پس از شرکت در نماز به امامت حجةالاسلام جمی در میدان شهدا در کلاس آموزش نظامی شرکت نمودیم و مقداری روی بعضی از حرکات تاکتیکی نظامی کار کردیم، در این روز یکی از برادران پیرامون ستون پنجم دشمن مطالبی بیان نمودهاند که خیلی جالب بود.
روز بعد به بازدید از مناطقی درخط مقدم جبهه و پشت خط رفتیم از مسیر رادیو تلویزیون و شیر پاستوریزه آبادان گذشتیم و به سنگرهای بتون آرمه و سنگرهای انفرادی اجتماعی و ارتباطی بجای مانده از کفار بعثی رسیدیم، انسان وقتی این سنگرها را میبیند چه فکری میکند؟! برادران میگفتند حتی چندین دفعه صدام خائن در این سنگرها حضور یافته و از مزدورانش سرکشی نموده است. اینقدر وسائل و مهمات در آنجا ریخته بود که قابل توصیف نیست! و نمیشود آن را حساب کرد. در آنجا وسایلی که مزدوران صدامی از هممیهنان عزیزمان به غارت برده بودند (در واقع همچون مغولان وحشی به چپاول اموال مردم رنجدیده و زحمتکش پرداخته بودند) زیاد به چشم میخورد از جمله، پتو، مبل، یخچال، اسپری، آهن، سیمان، چکمه و انواع وسایل معیشتی مستضعفین را در سنگرهایشان داشتهاند. تعداد زیادی از تانکهایشان سوخته بود که شمارش نمیشد، آنان مفتضحانه فرار کرده یا به هلاکت رسیده، یا به اسارت نیروهای سلحشور اسلامیمان در آمده بودند و آنچه از وسایل که ذکر شده تنها مواردی است که بر جای گذاشتهاند و فرصت حمل آن را نیافتهاند! فشنگهای فراوانی از انواع مهمات در آنجا به چشم میخورد. بعد از رسیدن به پل مارد و منطقه شلمچه و اروندرود برگشتیم و به نخلستان پشت آبادان رفتیم و از آنجا به منطقهای که عراقیها با راهنمائی ستون پنجم میخواستند به قلب آبادان نفوذ کنند رفتیم. سپس به قسمت غرب آبادان رفتیم و آثار بر جای مانده جنایت هولناک صورت گرفته در سینما رکس آبادان (که توسط دستنشاندگان اجیر شده رژیم معدوم ستمشاهی به خون و آتش کشیده شده است) دیدیم.
حضور در خط مقدم جبهه
بعد از دیدن سینما رکس آبادان به خط مقدم جبهه رفتیم در آنجا مدتی نقل و انتقالات صدامیان را زیر نظر گرفتیم. پس از لحظاتی به دانشگاه و آموزش و پرورش که مورد حمله عراقیها قرار گرفته بود رفتیم خمپارهای در دیوار برج دانشگاه فرو رفته و عمل نکرده بود در آموزش و پرورش تمام ساختمانها فرود آمده بود. از آنجا به دیدن شرکت نفت آبادان رفتیم جنایت بعثیها در آنجا کاملا مشهود بود تمام قسمتهای مخزن نفت سوخته و خراب شده بود.
لطف ویژه خداوند
هنگامی که به سرعت برمیگشتیم در راه بعثیها ما را دیدند و سه خمپاره ۱۲۰ به سوی ما شلیک کردند خداوند ما را نگهداری فرمود و توانستیم جان به سلامت از آن حادثه بدر ببریم، چون سرعت ما زیاد بود به محض افتادن خمپارهها حدود ۲۰ الی ۳۰ متر از آنجا دور شدیم. عصر روز هفتم مهرماه گروه ما از خرابیهای وسط شهر آبادان بازدید نموده و به مزار شهدای آبادان رفت.
بازدید ویژه
چون بازدید از شهر خون و شهادت بود لازم دانستم با خط سرخ به یاد به خون خفتههای خونینشهر خاطره بنویسم. روز یازدهم مهرماه نوبت بازدید گروه ما از خونینشهر بود پس از صرف صبحانه عازم خونین شهر شدیم. ابتدا نخلهای سوخته و ساختمانهای بهم ریخته را مشاهده کردیم که از بزرگترین جنایتهای صدام بود، بعداً به پل بزرگ کارون رسیدیم که منهدم شده بود. کشتیها و لنجهای سوخته و نیمسوختهای به چشم میخورد که واقعاً اهمیت داشته است، بعد رسیدیم به چند خیابان که عمارتهای از هم پاشیده و سوخته مشاهده میشد در وسط آنها زمینی به مساحت هکتارها دیده میشد که گویا این همه منزل بوده اما چشمتان روز بد نبیند مگر باورتان میآید که آن زمین را با لودر مانند یک میدان ورزشی صاف کرده بودند و در آن به مقدار فراوانی مین کاشته بودند دورتا دور آن را هم سیم خاردار کشیده بودند تا اگر کلاه سبزهای ایرانی در آن منطقه به زمین بیایند عدهای طعمه مین شوند و بقیه نیز به محاصره و اسارت آنها در آیند! از چند منزل مسکونی باقیمانده بازدید به عمل آوردیم، اسباب و وسایل بهم ریخته و سوخته اینقدر بوده که گفتن آن و بیان واقعیتها و حوادثی که در آنجا اتفاق افتاده برای ما مقدور نیست! آخرالامر به قدری حالمان دگرگون شده بود که به راننده گفتیم ما را ازاین میدان جنایت و قساوت بیرون ببرید! و از آنجا عازم بنه شدیم.
بازدید مجدد از خونین شهر
حدود ساعت ۵ بعد از ظهر بود که با کمپرسی از آبادان حرکت کردیم، ساعتی بعد به خونین شهر رسیدیم همه سوختهها و خرابیهای بجا مانده از متجاوزین بعثی را مشاهده کردیم، پس از آن به مسجد جامع شهر خون و شهادت رفته و دیدیم که متجاوزین حتی به مسجد، این خانه خدا هم رحم نکرده و چند نفر را در همان مکان مقدس به شهادت رسانده و مسجد را خراب کرده بودند. سپس به میدانهای بزرگی رسیدیم که دشمن آن را مینگذاری کرده و نیز میلههائی در زمین نصب کرده بود تا چتربازان نتوانند پیاده شوند.
حضور در کربلای هویزه
سپس به پادگان حمید که به کلی آن را خراب و منهدم کرده بودند رفتیم و از آنجا به کربلای هویزه که حدود ۱۵۰ نفر و شاید بیشتر از برادران جهاد سازندگی و سپاه پاسداران و دانشجویان مسلمان پیرو خط امام به دست مزدوران بعثی در آنجا ناجوانمردانه به شهادت رسیده بودند رفتیم مقداری از خاک مقدس کربلای هویزه به یادگار و برای تبرک و تیمن برداشتم که هدیه این سفر معنوی برای دوستان باشد، آنگاه از روستاهای اطراف سوسنگرد گذشتیم و به سوسنگرد رسیدیم، فراموش نکنیم که هویزه با خاک یکسان شده است و در کنار هویزه، کرخه نور قرار دارد بعد از دیدن شهر سوسنگرد به سوی عاشقان شهادت و شهر مقاوم بستان رفتیم. اول به پل سابله رسیدیم، تعداد زیادی تانک از بعثیون متجاوز را سلحشوران اسلام، یاران امام و رهروان راه حسین صلوات الله و سلامه علیه شکار کرده بودند. بعد از آن به بستان رسیدیم میگویند صدام کافر در مسجد جامع این شهر هنگامی که در تصرف بعثیون صهیونیستی بوده سخنرانی کرده و حتی پول این شهر را عوض نموده است! از آنجا گذشتیم و به مزار خواهران شهیدی رفتیم که به علت تسلیم نشدن به صدامیان کافر به طرز فجیعی به شهادت رسیدهاند.
حُسن ختام
مجدداً به شهر سوسنگرد برگشتیم و به نماز جماعت رفتیم، در آخر توسط یکی از برادران دعای توسل خوانده شد و صبح سیزدهم مهرماه به طرف اهواز حرکت کردیم.
آشنایی بیشتر با شهید:
- صفحه معرفی
- در خدمت انقلاب اسلامی
- توصیف چگونگی شهادت
- خانواده شهید: معرفی اعضای خانواده
- داستانکهای زندگی شهید: زندگینامه شهید در قالب داستانهای کوتاه
- دفترچه خاطرات: اردوی بازدید و شناخت حضوری منطقه رزمی جنوب
- کتاب شکوفهی عشق: نوشته آقای علیرضا سلیمانیزاده. زندگینامه داستانی شهید